سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | Atom  | خانه | ارتباط با من | درباره من | پارسی بلاگ|مجموع بازدیدها: 69423 | بازدیدهای امروز: 4| بازدیدهای دیروز: 15
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
دسته بندی
لینک های دوستان
لوگوی دوستان




اشتراک
 

آن عاشق فیلم وسینما، آن وارث میراث بابا، آن خالق ارث پدری، آن عازم بلاد دَدَری، آن همسر علی سنتوری، آن دم کننده ی چای در قوری، آن ستاره ی میم مثل مادر، آن نزدیک تر ز هر خواهر، آن دخترک سبزه ی مو وِزوِزی، آن دختر خاله ی کلاه قرمزی، آن مسلّط بر زبان انگلیسی، آن عاشق اکشن های پلیسی، آن همبازی اسبق بهرام رادان، آن پس از خروج از وطن بسی شادان، آن قدم گذارنده در عالم هالیوود، آن که قبل از رفتن جیبهاش خالی بود، آن بازیگر با آتیه ی خوش سایز، آن بازیگر نقش زن “بادی آو لایز”، آن که دی کاپریو را یار بُوَد، آن دورگه که پرستاری اش کار بُوَد، آن دارنده ی عناوین جهانی، دوشیزه گلشیفته فراهانی –کثر الله من وجهه- محبوب دل پسران بود و البسه اش بس گران بود و وجناتش نیز عیان بود. 
نقل است که چو پای به جهان نهاد از اعماق وجود، شیوَن و داد سرداد. از کرامات وی آن بود که به لمحه ای حالاتش تغییر کرد چونان که هیچگاه نگریسته است و بر گلی که بر بالین والده اش بنهاده بودند خنده بکرد. اطرافیان که شیفته ی ملاحت لبخندش گشته بودند چون باعثش را گل یافتند، نامش گلشیفته کردند.
گویند اسکات اول بار که دیدگانش به جمال گلشیفته روشن شد برای دوم بار درطول تاریخ فریاد برآورد: “یافتم، یافتم” و چون همراهان جویای احوالاتش شدند دگربار از جانب اسکات پاسخ شنیدند که: “متغیّر گشته ام و دیگر رهایش نخواهم کرد همچو مولانا پس از دیدار شمس! ” 
الغرض؛ با گلشیفته مذاکره نمودند و راضیش نمودند و پای قرارداد همکاری را انگشت کرده، آنورترش را امضا نمودند و با زاجرات بسیار ازمملکت خارج بکردندش. وقتی دلیل رفتار، از گلشیفته خواستند بگفت: “عمری بود می خواستم از راسل کرو و دی کاپریو امضا بگیرم که متاسفانه تا کنون موقعیتش مهیّا نبود” و وقتی جماعتِ حاضر توجیه نشدند و دیگر بار سوال را تکرار کردند پاسخ شنیدند: ” آمده ام اینور دنیا تا کمی روی فرش قرمز قدم های “تی وی مُدا”یی بردارم و حالش را ببرم. تا کور شود هرآنکه نتواند دید
در آخر کار او آورده اند قصد رجعت دارد و گویی اظهار کرده امضا گرفتن از بازیگران عالیوودی خودمان را بر امضا گرفتن از بازیگران هالیوودی ترجیح می دهد. لیک چندان اخبار موثقی از وضعش و سلامتش یا عدم آن در دست نیست… الله اعلم!

 




  • کلمات کلیدی : طنز

  • نویسنده: 3003k(دوشنبه 87/10/2 :: ساعت 10:15 عصر)

    «فعالیت های ساده ای مثل باغبانی کردن یا دوچرخه سواری می تواند باعث حفظ سلامت روحی افراد، احساس رضایت و سعادتمندی بیشتر آنها، و فعال تر و پرثمرتر شدن زندگی آنها شود» این نتیجه گزارش پاتلی از دانشمندان علوم پزشکی است. پاتل پزشکان متخصص روانپزشکی و سایر تخصص های مرتبط انگلستان، در گزارشی به نام «اولویت های حفظ سلامت روانی و احساس سلامت روحی - روانی» که به امضای چهارصد متخصص رسیده است یک برنامه موسوم به برنامه «پنج کار روزانه» پیشنهاد داده اند که شامل فعالیت های شخصی و اجتماعی است که باعث بهتر شدن احساس سلامت روانی افراد می شود.
    ادامه مطلب...


  • کلمات کلیدی : دانستنیها

  • نویسنده: 3003k(شنبه 87/9/2 :: ساعت 3:18 عصر)

    قصه از آن جایی شروع شد که دختری را با کوله پشتی از داخل کادر یک دوربین دیدیم.دختر کوچولوی سینمای ما روی پل عابر پیاده خودش را می­زد و می­گفت: من عروسکم را می­خواهم.

    مردم وقتی او را روی پرده­ی سینما دیدند،لبخند زدند و فکر کردند او را دوست دارند. دختر بازی­های دیگرش را شروع کرد.از آشپزی برای ماهی­هایی که عاشق می­شوند تا بازی با عمو پرویزش.
    دختر روی مین رفت و عموپرویز شروع به جمع کردن مین­ها کرد. پوستر صورتش روی دیوار اتاق طرفدارهایش چسبید و خیلی از دخترها سعی کردند مثل او باشند. آن زن جوان یک روز «مثل مادر» شد.یاد همه انداخت که مادر ایرانی کیست و چه می­کند و قابل مقایسه با مادرهای هیچ جای دنیا نیستند.
    سرفیلم برداری «میم مثل مادر» برای نجات پسر، شیشه­ی اتاق را شکست و یک کتک حسابی از ملاقی­پور خورد.یک دنیا خاطره برای همه ساخت و یکدفعه رفت تا اینکه حالا می‌گوید می‌خواهد به ایران برگردد.
    گلشیفته!کاری به برگشتن یا برنگشتن تو ندارم که حرف‌های زیادی این مدت درباره‌ات زده شده ولی کاش به احترام ملاقلی­پور، که به خاطرش گریه کردی، به احترام ایرانی که بیست و چندسال در خاکش نفس کشیده­ای، آن طور جلوی دوربین آمریکایی­ها لبخند نمی­زدی و با نمایشت به ایرانی و فرهنگش توهین نمی‌کردی.
    جهان نیوز



  • کلمات کلیدی : سینما و تلویزیون

  • نویسنده: 3003k(شنبه 87/8/25 :: ساعت 3:47 عصر)

    این عکسها تاکیدی بر صحیح بودن جنگ نیست...

    آدمهای خوب همه جا خوب و آدمهای بد همه جا بد  خواهند بود

     

     

     

     




  • کلمات کلیدی : عمومی

  • نویسنده: 3003k(پنج شنبه 87/8/23 :: ساعت 9:9 عصر)

    شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود. حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید. او به شهر رفته و شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند. او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند. موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت میزند. دیروز که حسنک با کبری چت می کرد کبری گفت که تصمیم بزرگی گرفته است. کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند چون او با پترس چت میکرد. پترس همیشه پای کامپیوترش نشسته و چت می کند. روزی پترس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود. او نمیدانست که سد تا چند لحظه دیگر می شکند و از این رو در حال چت کردن غرق شد. برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود. ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما وصله نداشت ریز علی سردش بود و دلش نمی خواست که لباسش را در آورد. ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله دردسر نداشت. قطار به سنگها برخورد کرد و منفجر شد. کبری و مسافران مردند. اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت. خانه مثل همیشه سوت و کور بود الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد. او حتی مهمان خوانده هم ندارد. او حوصله مهمان را ندارد او حتی پول ندارد شکم مهمان را سیر کند او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد. او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد.

     

    منبع :کلوب




  • کلمات کلیدی : دانلود نرم افزار

  • نویسنده: 3003k(پنج شنبه 87/8/16 :: ساعت 2:14 عصر)

       1   2      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ